(داستان راستان چهاردهم): علی و عاصم
علی - عليهالسلام - بعد از خاتمه جنگ جمل (1) وارد شهر بصره شد . در خلال ايامی كه در بصره بود ، روزی به عيادت يكی از يارانش ، به نام " علاء بن زياد حارثی " رفت . اين مرد خانه مجلل و وسيعی داشت . علی همينكه آن خانه را با آن عظمت و وسعت ديد ، به او گفت : " اين خانه به اين وسعت ، به چه كار تو در دنيا میخورد ، در صورتی كه به خانه وسيعی در آخرت محتاجتری ؟ ! ولی اگر بخواهی میتوانی كه همين خانه وسيع دنيا را وسيلهای برای رسيدن به خانه وسيع آخرت قرار دهی ، به اينكه در اين خانه از مهمان پذيرايی كنی ، صله رحم نمايی ، حقوق مسلمانان را در اين خانه ظاهر و آشكار كنی ، اين خانه را وسيله زنده ساختن و آشكار نمودن حقوق قراردهی ، و از انحصار مطامع شخصی و استفاده فردی خارج نمايی " . علاء : " يا امير المؤمنين ، من از برادرم عاصم پيش تو شكايت دارم "(2).
- " چه شكايتی داری ؟ "
- " تارك دنيا شده ، جامه كهنه پوشيده ، گوشه گير و منزوی شده همه چيز و همه كس را رها كرده "
- " او را حاضر كنيد ! "
عاصم را احضار كردند و آوردند . علی " ع " به او رو كرد و فرمود : " ای دشمن جان خود ، شيطان عقل تو را ربوده است ، چرا به زن و فرزند خويش رحم نكردی ؟ آيا تو خيال میكنی كه خدايی كه نعمتهای پاكيزه دنيا را برای تو حلال و روا ساخته ناراضی میشود ، از اينكه تو از آنها بهره ببری ؟ تو در نزد خدا كوچكتر از اين هستی " . عاصم : " يا اميرالمؤمنين ، تو خودت هم كه مثل من هستی ، تو هم كه به خود سختی میدهی و در زندگی بر خود سخت میگيری ، تو هم كه جامه نرم نمیپوشی و غذای لذيذ نمیخوری ، بنابراين من همان كار را میكنم كه تو میكنی ، و از همان راه میروم كه تو میروی".
- " اشتباه میكنی ، من با تو فرق دارم ، من سمتی دارم كه تو نداری ، من در لباس پيشوايی و حكومتم ، وظيفه حاكم و پيشوا وظيفه ديگری است . خداوند بر پيشوايان عادل فرض كرده كه ضعيفترين طبقات ملت خود را مقياس زندگی شخصی خود قرار دهند . و آن طوری زندگی كنند كه تهيدستترين مردم زندگی میكنند . تا سختی فقر و تهيدستی به آن طبقه اثر نكند ، بنابراين من وظيفهای دارم و تو وظيفهای "(3). پاورقی :
۱- جنگ جمل در نزديكی بصره بين اميرالمؤمنين علی - عليهالسلام - از يكطرف و عايشه و طلحه و زبير از طرف ديگر واقع شد به اين مناسبت جنگ جمل ناميده شد كه عايشه در حالی كه سوار بر شتر بود سپاه را رهبری میكرد ( جمل در عربی يعنی شتر ) . اين جنگ را عايشه و طلحه و زبير بلا فاصله ، بعد از استقرار خلافت بر علی - عليهالسلام - و ديدن سيرت عادلانه آن حضرت كه امتيازی برای طبقات اشراف قائل نمیشد ، به پاكردند . و پيروزی با سپاه علی - عليهالسلام - شد.
۲- اين داستان را ابن ابیالحديد در شرح " نهج البلاغه " جلد 3 ، صفحه 19 ( چاپ بيروت ) نقل میكند ، ولی به نام ربيع بن زياد نه علاء بن زياد . و ربيع را معرفی میكند در مواطنی و بعد ميگويد : " و اما العلاء بن زياد الذی ذكره الرضی فلا اعرفه و لعل غيری يعرفه " .
۳- نهج البلاغه ، خطبه . 207
(داستان راستان / جلد ۱ / صفحه ۵۸)

به سادگي آب قدم مي زد