شهيد مطهري در آغوش پيامبر اعظم(ص)
از مادرم شنیدم كه استاد مطهری در آخرین شب جمعه حیاتشان، یعنی پنج روز قبل از شهادتشان نیمههای شب با حالت عجیبی از خواب میپرند. مادر، از ایشان علت هیجان را جویا میشوند و ایشان میفرمایند: «خواب عجیبی دیدم. من و امام(خميني) در صحن مسجدالحرام در كنار كعبه ایستاده بودیم. پیغمبر (ص) به طرف ما آمدند و به من نزدیك شدند. من به امام اشاره كردم و گفتم: «آقا، فرزند شما هستند.» حضرت رسول به طرف امام رفته و با ایشان روبوسی كردند. بعد به طرف من آمدند و مرا محكم در آغوش فشردند و صورت مرا بوسیدند به طوری كه الان گرمی لبهای ایشان را احساس میكنم پیشبینی میكنم كه حادثه مهمی در زندگی من اتفاق خواهد افتاد.»
راوي:فرزند شهيد مطهري (ره)
تا كي به تمناي وصال تو يگانه - اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه
+ نوشته شده در جمعه ۳ آبان ۱۳۸۷ ساعت 11:26 توسط مهدی
|
به سادگي آب قدم مي زد